بــــــــــــــوقـ! ممنوع...

بــــــــــــــوقـ! ممنوع...
آخرین نظرات
نویسندگان

                                  ...Welcome to your life

here's no turnin back                

                                  ...even while we sleep

we will finde you                    

                       ,acting on your best behavior

...turn your back on mother natur  

 

!Everybody Wants To Rule The World

 

   ...it's my own desire

...it's my own remorse

   ...help me to decide

help me make the most of freedom     

and of pleasure ...                                    

 

!Nothing Ever Lasts For Ever

 

!...Everybody Wants To Rule The World

 

there's a room where the light won't finde you

holding hands while the walls come tumbling down

!...when they do, I'll right behinde you

 

,So glad we've almost made it

   ...So sad they had to fade it

 

Everybody Wants To Rule The World

             ...Everybody Wants To Rule

.The World                                        

 

 

 

+ حال توضیح ندارم، خودتون متوجه بشید الآن. :/

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۱۵
...!

السلام علیک یا اهل النـِت :دی

 

عاقا حال و حوصله ندارم :| هیچ کس هم واسه من حال و حوصله نداره، کلاً شدم دسته بیل وسط قبرستون... :|

 

نمی دونم چرا، ولی اکثر دوستای نزدیک من از خودم بزرگ ترن... نمی تونن درک کنن یا اصلاً اون قدر مشغله دارن که مشغله های من براشون جزو مشغله ها حساب نمی شه... رفقای هم سن و سال هم که فکر می کنن من رئیس قبیله ـم! :| گوش نمی دن، فقط تأیید می کنن. :|

 

واقعاً دل ـم می خواد یکی مث آدم باهام رفتار کنه! نمی گم الآن این جوری نیست، ولی یا خیلی تحویل ـم می گیرن، یا همچینی می زنن که نفهم ـم از کجا خوردم؛ والا خوبی هم به من نیومده! میام به ملت دل داری بدم، بدتر می ر*** تو حال ـم. نشد یه بار بشینم پای درد و دلای کسی و طرف تا ثابت نکنه از خودم بدبخت تره، ول ـم نکنه. :|

 

حالا اینو می شه تحمل کرد، ولی این که این همه نگران ملت ـم و خودشون منو پشـم هم حساب نمی کنن، واقعاً زور داره! نداره؟!

 

عموماً کسی تا کاری نداشته باشه هم نه زنگی می زنه، نه پی امی می ده، نه اس می ده، نه سلام می کنه... :| کلاً شدم آچار فرانسه ی ملت :|

 

تنکس :-"

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۰۲:۵۶
...!

هعی :دی

 

تابستون شروع شد... شاید یه سر اومدم، براتون یه دستی تکون دادم :دی

 

البته اگه زنده مونم که پست بزنم :دیــــــ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۵۲
...!

من عصاب ندارم... شما عصاب نداری... ملت عصاب ندارن... کی اعصاب داره؟! ها؟

اصلا اعصاب چیه؟ خوردنیه؟! پوشیدنیه؟ شما بگو! من که نمی دونم. شاید یه بهونه ایه برای خر کردن ملت. بهونه ای که وقتی می زنن شَل و پَلِت می کنن، بیان و بگن که: اعصاب نداشتیم! یا وقتی که عین چــی (!) ضایعت کردن، بیان و بگن: اعصابم خرد بود.

آخه چرا باید اعصاب خرد باشه؟ مگه یه بار بیشتر زندگی نمی کنیم؟ حالا کُپه کُپه بدبختی! مگه بیکاریم که اعصابمون رو خرد کنیم؟ ها؟

ببخشید، ولی من یکی مغز خر میل نکردم که وقت با ارزشم رو پای "اعصاب خرد کردن" حروم کنم... می دونم... چیزایی که می گم با عقل آدمی زیاد مطابقت نداره اما خب منم دیگه... یه جام نلنگه اون وَرم حتما می لنگه.


شما اصن یه چیزی بگو! من که هنوز این " اعصاب ندارم" تو کَتَم نرفته!

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۱۸
...!

خب... شاید این اولین پستی باشه که می زنم... شایدم نباشه. کار من همش با شاید شروع می شه و با شاید تموم.

چرت و پرت هایی که تو ذهنمه، سوالای مختلفی که تو فکرمه... شاید بذارم اینجا... .

البته فک نکنید که می خوام این جا براتون گریه کنما! نوچ ملت! آخه شما چه گناهی کردین مگه؟! :دی داشتم بهتون جو می دادم جوگیرا.
:دی


خب... به وبلاگ باقالی اندر باقالای من خوش اومدین!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۴۶
...!